ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ

تنها برای تو

خيلي خسته ام فقط يزدانو ميخوام...

 

اصن موضوع اضاف خدمت برام قابل هضم نيست...

 

 گريه م هنوزم بند نيمده...

 

ي لحظه ازخدا بدم اومد واقعا خيلي كلافه شدم 

 

فقط خداميدونه اين دوسال چجوري گذشته

 

خيلي سخت گذشت

 

همش گفتم انقدصبركردم بازم روش اماديگه احساس ميكنم كم اوردم

 

واقعا كم اوردم

 

اخه چرا؟

 

اين مجازات كدوم گناهمه...

 

كدوم گناه باعث شده انقد ازيزدانم دور شم...

 

تاريخ یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,سـاعت 21:29 نويسنده deltang| |

يزدانمو ميخوام الان

گريه م اصن بند نمياد...

خوبه توخونه تنهام...

خيلي ازخدا شاكيم...

مگه من چ گناهي كردم...

چرا تموم نميشه اخه...

تاريخ یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,سـاعت 19:46 نويسنده deltang| |

خيلي كم اوردم...

خيلي

آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
تاريخ یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,سـاعت 19:26 نويسنده deltang| |

خيلي ناراحتم...

 

دلم ميخواد الان كسي پيشم نباشه تاراحت گريه كنم ن هي سعي كنتم جلوي اومدنشونو بگيرم...

 

وقتي زنگ زد نميدونم چرا دلشوره داشتم

 

ايندفه اصلا باذوق نگفتم سلام خوبي؟

 

نميدونم چرا يهو صدام گرفته شد

 

انگار ب دلم الهام شده بود ك خبر خوبي قرار نيس بشنوم

 

امروز بد تو ذوقم خورد

 

يني وقتي ياد اونشبي ميافتم ك وقتي گف فقط 45 روز مونده من تاچ حد خوشحال بودم

 

خييييييييييلي دلم برا خودم ميسوزه

 

شيطونه ميگه ب خدا بگم:خدايا ازت بدم مياد

 

اخه من چ گناهي كردم چرا  نبايد خوشحال باشم

 

خدايا اين انتظارمن براي تو تكراري نشده؟يزدان گف 90روز اضاف خدمتشو نبخشيدن

 

الهي دورش بگردم خيلي بد باهاش خدافظي كردم اونم بعدازاينهمه بيخبري

 

اميدوارم ازدستم ناراحت نباشه

 

خداكنه ناراحتش نكرده باشم...

 

خدايا خيلي ازت شاكيم خيلي

الان حوصله هيشكيو ندارم

 

تاريخ یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,سـاعت 17:58 نويسنده deltang| |

اين بار ك مي آيي

حواسم راهم بياور

خسته شدم بس ك هركسي ازمن پرسيد:

حواست كجاست؟

گفتم:جامانده پيش تو

 

تاريخ یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,سـاعت 12:28 نويسنده deltang| |

اخيش بالاخره درستش كرد...

ازديشب نميشد بيام پست بذارم...

 

تاريخ یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,سـاعت 12:15 نويسنده deltang| |

تاريخ شنبه 29 تير 1392برچسب:,سـاعت 22:2 نويسنده deltang| |

الان8روزه رفتي...

فقط 8روز

زياد سرحال نيستم...

نگرانم

اخه سرمرزي...

خدا كنه زود بياي

خداكنه روز اومدنت زودتر برسه...

آمين

الان اصلا حوصله چيزي رو ندارم...

نميخوام با نبودت كنار بيام 

تواين مدت خيلي كم پيش اومده ك راحت باخودم ازنبودت حرف بزنم

خيلي خيلي كم

تنها دلخوشيم اينه ك وقتي ب هم برسيم

ديگه هيچ چيز جزتو مهم نيست...

خدايا يزدانم هميشه خوبوسلامت باشه

مارو بهم برسون وخوشبختمون كن...

الهي آمين

تاريخ شنبه 29 تير 1392برچسب:,سـاعت 11:51 نويسنده deltang| |

دلم خيلي برات تنگ شده

اينكه هميشه اينو ميگم ويا اينجا تايپ ميكنم دليلش اصلا اين نيست ك تكراريه ياعادت زبونمه ن...

حسرتت هنوزم نو دلمه...

بعد اين ماجراها احساس ميكنم حقمه ك داشته باشيم همديگه رو...

خيلي دوست دارم...

خيلي

چون ازاول بي دليل دوست داشتم الان هم هيچ دليلي نميتونه باعث شه ديگه دوست نداشته باشم...

اميدوارم وقتي مياي اينجا و اين پستو ميخوني ديگه هميشه بهم اعتماد داشته باشي...

تاريخ جمعه 28 تير 1392برچسب:,سـاعت 23:32 نويسنده deltang| |

قبل اينكه بخوام حرفامو اينجا بگم

ي سررسيدچرمي داشتم ك حرفامو واس يزدانم مينوشتم...

اونموقه ب اين فك ميكردم ك ي روز ميرسه ك يزدان اين سررسيدو ميخونه

ولي هيچ وقت نشد...

من تمام برگه هايي ك توشون نوشته بودمو كندم وريز ريزشون كردم...

اونموقع انقد از دستش عصباني بودم ك حتي دوس نداشتم ي كلمه ازحرفاي قبلمو

ببينم...

حس ميكردم خيلي درحقم ظلم شده...

چون من هميشه مواظب بودم ك بهش بدي نكنم اما يزدان اين فكرو كرد...

اما حالا دارم اينجا مينويسم...

اون سررسيدم حدود 10ماه پيش برگه هاش ازبين رفت...

حالا اما بحثمون فرق ميكنه...

چون ديگه نميذارم ازون سوء تفاهمه پيش بياد...

وانتظار دارم يزدان حواسش بيشتر ب عشقمون باشه...

تاريخ جمعه 28 تير 1392برچسب:,سـاعت 21:1 نويسنده deltang| |

خيلي دير ميگذره خدايي...

الان تو فكر اينم ك درچه حاله چيكارميكنه...

حالش خوبه يانه؟

تواين بيخبري ها ب خدا سپردمش...

ايشالله سالم و سلامت برميگرده....

الهي امين...

تاريخ جمعه 28 تير 1392برچسب:,سـاعت 20:18 نويسنده deltang| |

من عاشق يزدانم

تاريخ جمعه 28 تير 1392برچسب:,سـاعت 1:1 نويسنده deltang| |

خيلي احساس خوبيه وقتي ب اين فك ميكني ك ي كسي رو دوس داري...

خيلي...

ب خاطر اين موضوع خيلي خوشحالم والان اصلا پشيمون نيستم...

چون هرچي بشه من يزدانمو دوس دارمممممممم

تاريخ پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,سـاعت 20:50 نويسنده deltang| |

اگر ميدانستند باتو در روياهايم

تا كجارفته ام...

سنگسارم ميكردند...

تاريخ پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,سـاعت 17:9 نويسنده deltang| |

چ فرقي ميكند

ان سوي دنيا باشم يافقط چند كوچه انطرفتر...؟

پاي عشق ك درميان باشد

دلتنگي دمار ادم را درمي اورد..

تاريخ پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,سـاعت 16:52 نويسنده deltang| |

6روزه رفته...

خداوكيلي خيلي روزا دير ميگذرن...

 

تاريخ پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,سـاعت 11:54 نويسنده deltang| |

خيلي شيرينه ياداوري لحظات باهم بودنمون...

تاريخ چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,سـاعت 23:12 نويسنده deltang| |

خيلي خوشحال كننده س ك يزدان ايندفه تموم ميشه

واقعا خيلي خوشحالم...

وقتي بهش فك ميكنم

تو ذهنم ميگم جشن وكيكو پايكوبي واس اينكه دارم ب يزدانم نزديك ميشم 

كمه...واقعا كمه

خييييييييييييلي كمه

تاريخ چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,سـاعت 18:37 نويسنده deltang| |

دلم ميخواد باور كني ك تا چ حد دوست دارم...

ميخوام بدون گفتنم بفهمي ك تو همه دنياي مني...

تاريخ چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,سـاعت 12:48 نويسنده deltang| |

خيلي بيحوصله ام...

كابوسهامم شدن قوزبالا قوز...

چقد يواش ميگذره روزا...

وقتي هستي انقد زود ميگذره ك ادم فرصت نميكنه دلتنگيهاشو تموم كنه

وقتي نيستي هم انقد دير ميگذره ك انگار ساعت دلش ميخواد ب پاش بيفتم ك ي دقيقه بره جلوتر...

تاريخ چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,سـاعت 12:13 نويسنده deltang| |

دلم برات ي ذره شده...

تاريخ سه شنبه 25 تير 1392برچسب:,سـاعت 22:29 نويسنده deltang| |

خيلي دلم هواتو كرده...

خدايا زودتر يزدانمو بم بده...

من قول اغوششو ب خودم دادم...

قول دستاشو...

پس چي ك ناراحتم الان پيشم نيستي...

خيلي دلم برات تنگ شده

ميدوني چيه...

بعد دوسال هيچي ناراحتيامو ازبين نميبره جز اينكه ي روز بياد

وباورم شه هميشه پيشمي...

الان خودتو ميخوام...

ازين ب بعد فقط خودت ارومم ميكنه...

خيال بسه ديگه رويابافي بسه...

خودتو ميخواممممممممممممممممممممممممم

تاريخ دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,سـاعت 23:27 نويسنده deltang| |

اوففففففف

سرك كشيدن ابجيم توكاري خصوصيم خيلي اذيتم ميكنه...

ايشالله وقتي دستاي عشقمو گرفتم كنف ميشه...

ايشالله

تاريخ دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,سـاعت 12:47 نويسنده deltang| |

ازينكه الان ميخوام بخوابم خوشحالم...

بدون شنيدن صداي كسي تاخود صبح ميتونم ب توفك كنم...

خدايا هرجاهست خودت مواظبش باش      الهي امين

تاريخ دو شنبه 24 تير 1392برچسب:,سـاعت 1:43 نويسنده deltang| |

اين مدت اصلا مثه چشم برهم گذاشتن نگذشت ولي گذشت...

ميگذره...

من اميد دارم...

چون ي عشق دارم ك بهم اين اميدو داده...

اين عشقو باهيچي عوض نميكنم...

اين حس واقعيمه ودوس دارم بدونه ك اين ي شعار نيست...

تاريخ یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,سـاعت 22:18 نويسنده deltang| |

نميدونم الان كجايي ياداري چيكار ميكني....

ولي اميدوارم يادت باشه ك من هرلحظه دارم ب تو فكر ميكنم...

توعشق مني...

همه چيزمي

تاريخ یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,سـاعت 16:54 نويسنده deltang| |

وقتي چشامو ميبندم انقد خوبه ك نگو...

چون اونموقع منو يزدانم توخيالم تنهاييم...

ومن اينو ب همه ي كارهاي روزانه ترجيح ميدم...

تاريخ یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,سـاعت 12:13 نويسنده deltang| |

عزيز دلم خيلي جات خاليه...

مثه اين ي سالو خورده اي بازم منتظرتم...

چون فقط توروميخوام...فقط و فقط

تاريخ شنبه 22 تير 1392برچسب:,سـاعت 21:42 نويسنده deltang| |

امروز صبح زنگ زد گف رسيدم...

الهي ك من دورش بگردم...

اميدوارم ب سلامتي روزايي ك اونجاهست براش بگذره...

وزودتربرگرده پيش خودم...

ازالان دلتنگشم...

اين اخرين باره البته اگه خدابخواد خدايا مثه هميشه زندگي وعشقمو ميسپارم دست خودت مواظبش باش...

تنها كسي هستي ك خواسته هامو ازش ميخوام...

اميدم ب توئه خداجونم يزدان تموم دلبستگيمه مواظبش باش ثانيه ب ثانيه...

وقتي عشقمو بخدا ميسپارم خيالمم راحت تره...

اره قراره روزاي سختيو پشت سربذارم اما بالاخره برميگرده...

يزدانم فقط ماله منه عشق منه...

هركي ك اين پستو ميخونه برا هردومون دعا كنه مرسي...

تاريخ شنبه 22 تير 1392برچسب:,سـاعت 16:15 نويسنده deltang| |

ازالان شمارش معكوس دارم تا برگشتنش...

تاريخ جمعه 21 تير 1392برچسب:,سـاعت 23:42 نويسنده deltang| |

امروز يزدان رفته اصن تنظيم نيستم...

تاريخ جمعه 21 تير 1392برچسب:,سـاعت 16:56 نويسنده deltang| |

رفت...

ب همين زودي...

 

 

 

ايندفه براي اخرين باره ك ميره...

گوشيشم پيداشده خداروشكر...

وقتي برگشت بايد تصميمهاي مهمي براي زندگيمون بگيريم...

همتون دعا كنيد بسلامتي بره و برگرده...

تاريخ جمعه 21 تير 1392برچسب:,سـاعت 14:55 نويسنده deltang| |

واي خداي من اس داد الهي دورش بگردم من...

همه كسمه...

درضمن ازهمه ي كسايي هميشه لطف دارن وبرامون ارزوي خوشبختي ميكنن 

صميمانه متشكرم

 

تاريخ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,سـاعت 22:55 نويسنده deltang| |

كاش امشب بشه ك زنگ بزنه يا اس بده...

دلم براش تنگ شده بخدا...

تاريخ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,سـاعت 21:8 نويسنده deltang| |

قربونش برم اول ي اس داد بعدشم زنگ زد...
باهم حرف زديم اونم دلش تنگ شده بود...
ديگه داشتم كم كم نااميد ميشدم
اما زنگ زد وحرف زديم...
شايد اونم مثه من ترس تموم شدنو داره...
خيلي دوسش دارمممممممممممم
فردا ميره بسلامتي...
اميدوارم اضاف نخوره و 45روز ديگه تموم شه...
وايييييييييييييييييييييييييييي
اشتي كرديم...
الهي قربونش برم الهي دورش بگردم...
چقددلم تنگ شده بود براشا...
خدايا ممنونم
تاريخ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,سـاعت 16:31 نويسنده deltang| |

امروزم تورو ندارم...

فرداهم ك ميري...

دلم ميخواد امروز انقد خودمو سرگرم كنم بايادت زجرنكشم ك داري ميري

ومن هيچكاري ازدستم برنمياد...

نميدونم چيشد ك اينجوري شد اصلا...

تاريخ پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,سـاعت 11:19 نويسنده deltang| |

هيچ وقت نميبخشمت...

پسفردا براي45روز ميري ولي نميخواي اين روزاي اخري دلخوريارو بذاري كنار...

اين غصه هيچوقت از دلم پاك نميشه

اين دوري كردناتو...

خداوكيلي من دلسنگم؟

ب خودم حق ميدم ك نبخشمت چون الان خيلي دارم حسرتتو ميخورم...

وداري خودتو ازم ميگيري...

 

تاريخ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:,سـاعت 22:57 نويسنده deltang| |

دلم برات خيلي تنگ شده...

خيلي

دل تو چي؟

چقد الان دلم هواتو كرده

چقددلم ميخواد باهم حرف بزنيم...

دل توچي؟

دوست دارم،خيلي...

توچي؟

 

تاريخ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:,سـاعت 22:45 نويسنده deltang| |

دلم طاقت نيورد زنگ زدم بهش...

كاش نزده بودم...

كاش دلش تنگ شه برام...

كاش فردا باصداي اس يزدان بيدار شم...

ازكجامعلوم اصن خوابم ببره

خدايا هنوزم اون بالايي؟

دلم خيلي گرفته

يزدانمو ميخوام

خدايا مگه صدام بهت نميرسه؟

 

تاريخ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:,سـاعت 22:31 نويسنده deltang| |

خداوكيلي دلم تنگ شده برات...

مگه دل تو تنگ نشده؟

ها؟؟؟؟؟

 

تاريخ چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:,سـاعت 21:22 نويسنده deltang| |

miss-A