ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ
تنها برای تو
من الان دیگه دارم روابرا پرواز میکنم... چون زنگ زدی گفتی پس فردا خونه م..... خدایا عاشقتم... دیگه داره دوری تموم میشه...حتی دیگه نمیخوام ب این فک کنم ک بعدش باز میخوای بری........... خدایا ممنون... راستی ب خودت سپردمش وقتی خسته ام “بی خبری” بی پایان ترین خبری است که از تو میرسد این روزها ! نمیدونم دیگه نبودت رو چجوری تحمل کنم موقع خدافظی این امیدو دارم وباخودم میگم ک ایندفعه بهتر از دفعه های قبل تحمل میکنم ولی خداوکیلی نمیشه... اخه چقد فقط توخیالم باهات حرف بزنم؟ چقد اونموقع ک بودی خوب بود... میدونم دیگه کم کم برمیگردی ولی همین کم کم خیلی برای من سخت میگذره... میدونی...همش تو خیالمی همش ازاین میترسم ک مبادا ی دفعه با صدای بلند صدات بزنم... یا وقتی ب عکست خیره شدم یکی ببینه... چقد دلم تنگه واسه بودنت...م ثل اون وقتا ک اینموقع داشتیم باهم حرف میزدیم... اونموقع انگار تو بهشت بودم... هزار تا حرف واسه اومدنت اماده کردم... تو زودی برمیگردی.....میدونم. نمیدونم دیگه نبودت رو چجوری تحمل کنم موقع خدافظی این امیدو دارم وباخودم میگم ک ایندفعه بهتر از دفعه های قبل تحمل میکنم ولی خداوکیلی نمیشه... اخه چقد فقط توخیالم باهات حرف بزنم؟ چقد اونموقع ک بودی خوب بود... میدونم دیگه کم کم برمیگردی ولی همین کم کم خیلی برای من سخت میگذره... میدونی...همش تو خیالمی همش ازاین میترسم ک مبادا ی دفعه با صدای بلند صدات بزنم... یا وقتی ب عکست خیره شدم یکی ببینه... چقد دلم تنگه واسه بودنت...م ثل اون وقتا ک اینموقع داشتیم باهم حرف میزدیم... اونموقع انگار تو بهشت بودم... هزار تا حرف واسه اومدنت اماده کردم... تو زودی برمیگردی.....میدونم. یعنی میشه روزی برسه ک بیایی... ومرا دراغوش بگیری تابخواهم گلایه کنم بگویی: هیس همه کابوس ها تمام شد............. ی هفته تا برگشتنت مونده...هروقت گوشیم زنگ میخوره تابیام ببینمش هزار رنگ عوض میکنم...نکنه تو نباشی... میدونم ی هفته یعنی چن شب گریه... چن بار دلتنگی... چن بار دلشوره... میدونم یعنی چقد بیقراری... اما این فکر خوبم میکنه... ک تومیای ومن همه این دلتنگی هارو پشت اون سلام کردنت جا میذارم... وقتی بهت فک میکنم هزار بار قربون صدقه ت میرم،...امیدوارم بیشتر این دلتنگی نکشم چون بعد از دیرکردنت حال من ی جور دیگه ست... دیشب دلتنگیم افتضاح حالمو گرفت..از ته دل دوس داشتم باشی...این موقع هاست ک احساس میکنی روزا دارن ب زور میگذرن... واقعا دلم خیلی تنگ شده هردفعه ک میای ب این فک میکنم ک حضورت چی داره ک من این زجه زدنامو یادم میره و حالا هم ب این دلخوشم ک میای..میای...اگه کتاب دفترامو ببینی اونموقع میفهمی چقد منتظرتم...همش نوشتم الان رفته، الان نیست،فلان روز میاد،انقد روز گذشته،انقد روز مانده وشمارش معکوس هفته هاو..و..و................... حالا هم...یک هفته ویک روز دیگه مونده... این روزا زودتر دلتنگت میشم.. هرچی بیشتر دوری من بیشتر میترسم،ازاینکه ی روز ساده ازم بگذری.. هنوز یادم نرفته حرفاتو.. اینکه تو مال منی،اینکه اگه تو نباشی فقط باید برم بمیرم..اینکه میگی تو رو دیگه ازخودم میدونم... دلم ب همشون خوشه... درسته اونموقع ها عاشقت نبودم ولی الان جای همه ی اونروزا تورو میخوام...حاضرم ب خاطر رضایت تو همه ی منطق هامو زیر پا بذارم برای اینکه تنها تورو داشته باشم... الهی قربونت بشم ک هروقت قهر میکنی انقد عصبانی هستی ک واقعا نمیدونی چی میگی... من موندم تو چرا ازمنو ازاینکه حرفام دروغ باشه میترسی..من ک ن کسی جزتورو داشتم و ن دارم... امیدوارم امروز روز خوبی داشته باشییی و البته بتونی بزنگی.. نترس نزنگی هم دلم نمیشکنه..چون بهم گفتی ک شاید نتونی..... ب هرحال تو جونمی... فاطمه فاطمه است ! الان نصفه شبه ک دارم دلتنگی هامو مینویسم... همیشه نصفه شب دعوا داشتیمو اکثر شبا با گریه خوابم برد..جدیدا خیلی بهم گیر میدی واین منو ناراحت میکنه...یادمه شبای اخری همش زنگ میزدی ک حرف بزنیم مبادا تو اس دادن دعوامون بگیره اونوقت خر بیار باقالی بار کن...چ روزای تلخی ک پشت سر نذاشتیمو قراره بذاریم...دیگه عادت شده،انقد پوستم کلفت شده ک دیگه دلم ب حال خودم نمیسوزه...من از این عشق وازاین بودن خسته وناراضی نیستم..هرگز..اما از خیلی چیزای دیگه دلم میگیره ک اگه متوجه بشی اوضاعمون بهتر نمیشه...شاید قراره همیشه تو پیشم باشی و من تا تو ساکت بشی احساس تنهایی کنم..راستی تو چن تا دوسم داری؟؟؟؟؟؟؟ سلام،یادم رفته بود بگم خیلی خوشحالم ک امسال قهر نبودیم.. یادمه پارسال گفتی دم عیدی بیا منو ببخش بیا از اول شروع کنیم.. اما من ناراحت تر این حرفا بودم ک ب خاطر بهار بخوام شروع کنم.. از طرز حرف زدنت مشخص بود ک چقد باخودت تو جنگی اما من اینو الان فهمیدم ک کینه ای ب دل ندارم...شاید اون فاصله نیاز بود ک الان انقد ب هم نزدیک شدیم.. من هم یکی از اون دخترام ک دارم دلتنگی میکشم.. د ل ت ن گ ی
وقتی کلافه ام
وقتی دلتنگم
بشقابهارا نمی شکنم
شیشه هارا نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم،دلت را نمی شکنم
دراین دلتنگی ها زورم ب تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است..
خواستم بگویم
فاطمه دختر خدیجه بزرگ است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم
فاطمه دختر محمد (ص) است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم
فاطمه همسر علی (ع) است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم
فاطمه مادر حسنین است
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم
فاطمه مادر زینب است
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه ، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه ، فاطمه است.
miss-A |