ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ

تنها برای تو

سلام...

خداروشكر همه چي خوبه

ديروز انقد خوش گذشت...

يزدان براي اولين بار روز جمعه اي نرفت مهموني

البته قرار بود بره پيش داداشش اخه تو ارتش دكتربوده فك كنم ي 3ماهي رفته اموزشي ك بعدش بره تو بيمارستان كاركنه

دقيق نميدونما اما ب هر حال الان اموزشيه

يزدان دوس داشت بره پيشش اما پنج شنبه گفت ادرسشو نميدونم منتظرم زنگ بزنه

خلاصه پنج شنبه شب تاساعتاي 3-4حرف زديم 

تازه بعدشم گوشيو قطع نكردم يزدان ميگه دوس دارم وقتي خوابي صداي نفس كشيدنتو بشنوم الهي من دورش بگردم...

صبح زود زنگ زد گفت بهترين خاطره ي سال92رو ب ي شماره اس كن

بعدش گفت مال ي برنامه راديوييه

يزدان فرستاده بود روزي ك خدمتم تمام شد مجريه بعدش گفت اقا يزدان ايشالله سال93خبر عروسيتو بشنويم

اما ماله منو نخوندن

عصر باز ي برنامه راديويي بود هردومون فرستاديم

ماله هردومونو خوندن

من انقد خوشحال شدم ك نگو

خيلي خوب بود ك يزدان كل روزو پيش من بود

ديشم باز حرف زديم  البته ي خورده بحثمون شد

ديگه ساعتاي2بود ب اين نتيجه رسيديم ك امشب هيچجوره خوب تموم نميشه

ديگه گوشيو قطع كرديم

يكم بعدش يزدان زنگيد

يكم لوسم كرد بعد گفت ازهم ناراحت باشيم ك هيچكدوم خوابمون نميبره

بعد ي 20دقيقه اي حرف زديم بعد خوابيديم

يني كلا اشتي

امروز ظهر ميدونستم يزدان شارژ نداره خودم ساعت 1وخورده اي زنگ زدم 

گفت دارم نهار ميخورم معلوم بود دوستاشم پيششن

من گفتم قهر گوشيو قطع كردم يكم بعدش تك زد بهش زنگ زدم كلا جدي جوابشو دادم 

ديگه بعدشم رفت سركار

حالا امشب باهاش كار دارم...

راستي يزدان قبلا گفته بود ك فروردين نامزد كنيم...دوماه بعدشم عقد كنيم...

من خودم تو فكرم بود ك جاي دوماه بعد،مرداد روز تولد يزدان عقد كنيم...

ديشبم يزدان گفت شايد تادوماه ديگه هم نشه فك ميكرد من خيلي ناراحت ميشم اما من قبلا بهش فكر كرده بودم

اما نگران اينم ك نكنه بقيه مخالفت كنن...

خداكنه ك همه چي خوب پيش بره...

بعضي وقتا استرس خفه م ميكنه بخدا

اما اميد دارم خيلي هم اميد دارم...

اگه نشد تو92بيام از الان ميگم ك ممنونم ازينكه پا به پاي دلتنگي ها غصه ها وشادي هام اومديد...

هركدوم از ما گذشته از اين شخصيت مجازيمون ي زندگي جدا داريم

اما من خيلي وقتا خيلياتونو حس كردم

خيلي وقتا نگرانتون شدم

خيلي وقتا وقتي نظراتتونو ميديدم خيلي بيشتراز خيلي خوشحال شدم...

و هميشه دعاتون كردم

اميدوارم سال1393سال ارزوهاي همگيتون باشه

واقعا همتونو خواهرانه وبرادرانه دوست دارم...

اين وبلاگ جايگاه همه دردا وخوشياي منه

امابدونيد ك بخشي ازين علاقه ب اينجا باعثش شماييد

هميشه براي عشق منو يزدان دعا كنيد...

خيليامون خيلي احساس درموندگي ميكنيم

دعا كنيد

دمتون گرم سرتون سبز

تاريخ شنبه 24 اسفند 1392برچسب:,سـاعت 16:35 نويسنده deltang| |

سلام

اوضاع خيلي بده

جديدا خيلي ترس دارم ك نكنه واقعا باهم تفاهم نداشته باشيم

يكي ازهمكاراي يزدان بااينكه شوهرداره خيلي دورو بر يزدان ميگرده من ازبابت يزدان خيالم راحته ها

اما اون خانومه اعصابمو بهم ريخته ديگه علنا ب يزدان پيشنهاد دوستي داده همراه بانامه يواشكي گوشي يزدانو برميداشت اس هاي ماروميخوند

بااينكه ميدونست ك يزدان چقدمنو دوس داره اينكارارو ميكرد

يزدان همشو واسم ميگه ميدونستم خودش چقد ازين بابت ناراحته منم بهش گفتم ك بهت اعتماد دارم

هفته پيش يزدان گفت خداروشكر ازينجارفته وديگه نمياد سركار

اما باز سروكله ش پيداشده

ايندفه يزدان ميگه معذرت خواهي كرده وگفته من پشيمونم يزدان ميگه ديگه بهم ميگه داداش

شمارمو ازيزدان برداشته بود زنگ بزنه مثلا واس دلجويي

ده بار زنگيد من جواب ندادم

من ك ميگم اگه واقعا پشيمون بود الان ديگه نبايد روش ميشد ك خودش بهم زنگ بزنه

 

ب يزدانم گفتم اصلا حرفاشو باور نميكنم

تازه بايزدانم قهربودم ك چرا شمارمو بهش داده

يزدان اينهفته شبانه روز سركار بود

ميدونه چقد ازين بابت ناراحتم اما ميگه قول دادم بايد علاوه برروز شبم چن ساعتي كاركنم

ميگه عيدنزديكه بايد اضاف وايسم

حالا قول داده ازشنبه ديگه فقط تا ساعت 7كاركنه

دعا كنيد همه چي خوب پيش بره

خيلي نگرانم

 

 

 

 

 

 

 

تاريخ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,سـاعت 16:51 نويسنده deltang| |

سلام

خداروشکر همه چی خوبه

الان خیلی بخاطر مهشادوسعید ناراحتم...

همیشه وقتی میومدم ب وب سربزنم نظر پرازدلگرمیشو ک میدیدم خیلی خوشحال میشم

اونموقع میگفتم حالا ک ب من دلگرمی میده یعنی امید داره خوشبینه ب حل شدن دوریشون

این چن روز ی بحث مفصل بایزدان داشتیم

خیلی شبای بدی بود

کلا دلسرد شده بودم

حالا اوضاع خوبه یعنی اصلا نمیشه ازهم دل بکنیم

 دیشب باز باقهر خوابیدیم خخخخخخخ

اینجاش جالبه امروز اصلا ازین بابت ناراحت نبودم

ظهرم اس داد 

محدثم

منم  انگار ن انگار دیشبی قهربودیم

گفتم سلام خوبی خسته نباشی دییییییی

معلوم بود اونم قهر دیشبو جدی نگرفته بود

اخه هردومون میدونیم نمیشه ازهم جداشیم بخاطر همینم هست ک قهرامون زیاد طول نمیکشه

خداروشکر

ازین بابت خیلی خوشحالم

وای عید نزدیکه همتون دعا کنید همه چی خوب بشه

انقد شوق دارم ک نگو

 

تاريخ سه شنبه 6 اسفند 1392برچسب:,سـاعت 16:34 نويسنده deltang| |

سلام

چطوريد؟

انقد اتفاق افتاده...

من خوبم يعني بايد حتما خوب باشم...

چن شب پيش عروسي بودم يزدان از سركار ك برگشت زنگ زد بهم نميشد جوابشو بدم

بهش گفتم ك سالن عروسيم بازم زنگ ميزد

يهو اس داد گفت بيمارستانم زنگ بزن تورو خدا

رنگم مثه گچ سفيد شد بدو بدو رفتم سمت سرويسهاي بهداشتي...

زنگ زدم اولش باناراحتي جواب ميداد هي ميگفتم چيشده چيزي نميگفت...

بعدش يهو گفت راستشو بگم يادروغشو؟

گفتم اين چ حرفيه بگو چيشده توروخدا

گفت راستش دلم خيلي واست تنگ شده بود خواستم صداتو بشنوم

انقد حرصم گرفته بود ازش البته خداروشكر كردم ك حالش خوبه

هي بهش ميگفتم باوركن تو ديوونه اي

بعدش ك برگشتم تا سحر حرف زديم

البته بعد اونشب ي شبش دوستش پيشش بود ي شبم رفت پيش پسر داييش دلم ي ذره شده بود واسش

دوشب بعدشم ازخستگي تووسط حرف زدنمون خوابش ميبرد

راستي ي اتفاق بدي تو محل كارش افتاده ك خيلي اعصابشو بهم ريخته

درمورد كارش نيست ي چيز خصوصيه

اگه مطالبم رمزداربود حتما ميگفتم چيشده

تواين چن روزه دلخوري زياد پيش اومده كاش ميتونستم كاري بكنم

يزدان ي ذره ناراحته

راستش منم ازين رفتارش خيلي دلخور شدم ي شبو كامل گريه ميكردم

حس روزاي اول بهم دس ميداد 

خداروشكر خيلي وقت بود ماباهم بحثي نداشتيم

اما اينروزا باز حس كردم تنهام

الانم خونه ابجيشه ازپنجشنبه مرخصي داشته

بازم ي بحث ديگه شده ك من مقصر تراز اولشم

ازدست يزدانم دلخورم

من ي چيزي رو درمورد دوستم ب يزدان گفتم بهش تاكيد كردم ك نره ب عشقش بگه

اما يزدان اينكارو كرده

هنوز دعواش نكردم ازين بابت 

اخه چ فايده داره

اما حس بدي ب من دست داد

الان دلم داره اتيش ميگيره ازغصه ي دوستم

هرچند اون اولش انقد باهام بد حرف زد ك برام مهم نبود

اما خودمو ك جاش ميذارم ناراحت ميشم

متهم درجه اولش منم

كاش بفهمه ازين بابت خيلي متاسفم فك نميكردم انقد واس عشقش مهم باشه...

ديگه بهانه نميارم معذرت خواهيمم ب دردش نميخوره

چون هميشه ميگم معذرت خواهي بيفايده ترين كار دنياست...

ب اميد روزاي بهتر

تاريخ شنبه 3 اسفند 1392برچسب:,سـاعت 16:15 نويسنده deltang| |

miss-A