ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ

تنها برای تو

من از دنیای بیرون از اغوش تو میترسم

تاريخ شنبه 14 تير 1393برچسب:اغوش,دنیای بی اغوش,تو,میترسم,ترس,سـاعت 12:33 نويسنده deltang| |

تصمیم گرفتم جای دیگه شروع ب نوشتن کنم

اینجا برام خسته کننده نشده

اما همراه ندارم

ممنون از همراهیهای قبلیتون

تاريخ چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:میخوام برم,رفتن,همراهی,تصمیم,سـاعت 14:4 نويسنده deltang| |

سلام

یزدان بنر رو اورده الان دوروزه چارچوبشو نزدن هردفعه ی اتفاقی افتاد ک نشد عصری دیگه 

یزدان خودش رفت ک کمک کنه بنر اماده بشه حتی سر سفره افطار نبود قربونش بشم

الان دوشبه خودم واسش شام میپزم

امروزم برای اولین بار حلوا درس کردم خوب شده بود اما یزدان زیاد وقت نداشت بخوره

با نوید رفتن دفتر بنرو بزنن

بدون بنر اصلا کسی نمیفهمه تو چ خبره 

چن نفری ک فهمیدن دفتر باز شده گفتن ما میخوایم برامون کار کنی اما هنوز نیمدن سفارش بدن

امروز صبح باهم رفتیم دفتر باهم بازی کردیم اون برد منم عصبانی شدم از دستش خخخخخخخخخ

الان خیلی ناراحتم اخه یزدان گفت مامان گفته هر مراسمی باشه فوقش منو بابا وداداش بزرگ یزدان بیان

خیلی بهم ریختم

من بیخیال مراسم عقد تو اینجا شدم گفتم بریم کرمانشاه ک همه باشن 

اصلا عقد افتاد کرمانشاه فقط بخاطر اینکه تو گرما اذیت نشنو

عروسی رو انداختیم زمستون ک راحت بیان بعد حالا نیان خیلی تو ذوقم میخوره

بعضی وقتا با خودم فک میکنم ینی خانواده یزدان کاملا موافقن؟

نکنه ....

نمیدونم

یزدانم تا میبینتم میگه چرا ناراحتی  

اصلا دلم نمیخواد بخاطر اصرار یزدان واس عروسی بیان

دلم میخواد خودشون دوس داشته باشن بیان

خب چیکار کنم ک راهمون دوره

مگه من خواستم

من هنوز هستم هنوز عاشقانه

ساختن ی زندگی عاشقانه خیلی سخته خیلی وقتا از یزدان انتظار ندارم ی رفتارایی رو بکنه

حالم خوبه

اما دلخورم

 

تاريخ دو شنبه 9 تير 1393برچسب:دلخوری,نگران,عروسی,عقد,سـاعت 21:2 نويسنده deltang| |

سلام....

از دیروز دیگه دفتر باز شده بایزدان میریم دفتر البته یزدان بیشتر وقتا دنبال کارای اولیه س

خریدا و بنرو ....

یزدان خیلی واسش سخته تو این گرما روزه بگیره

امروزم خیلی تشنه ش شده

دیشب یزدان خسته بود زودی جاشو انداختم نویدم تو اون اتاق پای کامپیوتر بود

همیشه عادت دارم کنارش دراز بکشم تا وقتی ک خوابش برد برم بخوابم اما دیشب یهو دلم بشدت درد اومد

اصلا نمیشد تکون بخورم  یزدانم میگف بریم دکتر منم گفتم صبر کن اگه تا دوساعت دیگه خوب نشد بریم

دیگه نفهمیدم چجور خوابم برد ساعت 3پاشدم دیدم همونجا خوابم برده

موقع سحری خوردنم هنوز درد میکرد دیگه پانشدم فقط اب خوردم

صبح ک پاشدیم ساعت 9بود ک سریع رفتم دفتر یزدانم رف بنر رو بیاره

الانم عشقم خوابیده

دعا کنید ک کارمون بگیره

 

تاريخ یک شنبه 8 تير 1393برچسب:,سـاعت 14:45 نويسنده deltang| |

سلام...

خوبید؟

ماهم خوبیم...

چهارشنبه منو یزدان سر ی موضوع بد باهم بحثمون شد حتی جواب ازمایش خونمونو پاره کرد

من بیشتر مواقع ک بحث بالا میگیره ساکت میشمو تو دلم خیلی غصه میخورم

اما بعدش خیلی معذرت خواهی کرد گف ما ک عقدمون کرمانشاهست 

پس این جواب ازمایشم بدردمون نمیخوره باید کرمانشاه ازمایش بدیم

شبشم ک بازی جذاب ایرانو بوسنی بود خخخخخخخخخخ

بعدش باهم شام رفتیم بیرون

اینروزا داریم مغازه رو جمعوجور میکنیم

عصر من میخوام برم ارایشگاه بعدم باهم میریم کامپیوترو میز صندلیو مبل بگیریم

اینروزا خوبه

خوب میگذره خداروشکر...الانم یزدان خوابیده

 

تاريخ جمعه 6 تير 1393برچسب:,سـاعت 14:40 نويسنده deltang| |

دیروز خیلی سخت گذشت...

چن روزی بود ک خاله اینا میگفتن مردم دارن حرف میزنن  ک چرا اینا عقد نمیکنن زشته گناهه وازین حرفا

درصورتیکه ما عقد 3ماهه کردیم تاهم وقت بشه خانواده ها همو بشناسن

هم یزدان کارشو اینجا سروسامون بده

اما مردم فهم ندارن ک این عقد با عقد داعم فرقی نمیکنه

بخدا باورتون نمیشه 90 درصد اونایی ک حرف زدن دختراشون ی خرابکاریایی کردن ک من واسم زشته حرفشو بزنم

حالا واس من ک شده چرتوپرت میگن

همشونم میدونن ک من نشستوبرخاستم پیش مردم خیلی بهتراز دخترای خراب خودشونه

خوبه ما ب همه گفتیم ک عقدمون محضری نیست و میخوایم ی مراسم در حد ی عروسی بزرگ بگیریم

خاله اینا همش میگفتن مردم حرف میزنن

چن روز دیگه ماه رمضونه ن میشه ما بریم ن خانواده یزدان بیان

دیروز خیلی بهم ریخته بودم خواستیم همون موقع از محضر وقت بگیریم ی عقد ساده بکنیم ک دهن همه بسته بشه

بخدا بغضم گرفته بود ک یزدان احساس تنهایی میکنه و بعدازاینهمه سختی وارزو عقدمون اینجوری باشه

مامان بابای یزدان هم موافق بودن اما معلومه ک چقد ناراحتن

بعد ماه رمضونم اینجا ب شدت گرمه من راضی نیستم کسی اذیت شه

احتمالا بریم کرمانشاه عقد بگیریم 

اینجا هم لیاقت ندارن واس عقدم دعوتشون کنم خیلی هم بهتر میشه 

خدا نبخشدشون ک اشکمو دراوردن و یزدانمو انقد بهم ریختن

یزدانم الان درگیر کارای خودشه نمیشه ک فکرش چن جا باشه

مغازه ای ک قرار بود بگیره دیشب زنگ زد ب صاحبش گف دادمش کسی دیگه

شهرو زیرورو کردیمو پیدا نمیشه مغازه جای خوب دیگه مجبوریم تو خیابون فرعی بگیریم

دیشب انقد ناراحت بود ک خدا میدونه،نصفه شبی رفتم پیشش خواب بود یکم پیشش دراز کشیدم سرمو گذاشتم رو شونه ش

یکم بوسش کردم اومدم خوابیدم

همش دعا میکنم مغازه خوب پیدا کنه کاراش خوب پیش بره

توروخدا شما هم دعا کنید...

 

تاريخ سه شنبه 3 تير 1393برچسب:روز بد,حرف مردم,تنهایی,سـاعت 9:35 نويسنده deltang| |

امکان داره عروسی رو عقب بندازیم

ینی یزدان چن باری گف ک ابجیا گفتن هوا گرمه سختمونه

دیروزم مادرشوهری گفت

دیشب موقع خواب ک یزدان گف بندازیم اویل پاییز قهر کردم اونم بغلم کرد گف تو فقط غصه نخور من همه رو

راضی میکنم واس مرداد

اما حق با اوناست همه اکثرا بچه کوچیک دارن بچه ها اذیت میشن تو راه با این گرما

خودشونم با این گرما سازگار نیستن 

دورش بگردم یزدانمم ی ذره پوستش تیره شده بمیرم من

تازه شم ماگفتیم عقد اینجا باشه مخالفت نکردن گفتیم میخوایم تو تالار باشه بازم حرفی نزدن

اگه بخوام بگم ن حتما باید مرداد باشه اوج نامردیه

خدایا کمکم کن ک عروس بدی نباشم واسشون اصلا دلم نمیخواد از دستم دلخور بشن ی روز

خدایا کمک کن ک درست تصمیم بگیرمو همیشه بهشون احترام بذارم

بخدا  دلم میخواد مادرشوهرم بیاد باما زندگی کنه

حیف هوا گرمه اذیت میشه

یزدانم توراه شیرازه دیروز انقد دلم تنگ شد واسش ک گریم گرف

اگ امتحان نداشتم باش میرفتم

دیشب بعد از فوتبال یزدان خواست بره گاز بزنه ک صبح مستقیم برن منم باش رفتم

اخیشششششششششش یکم باهم تنها شدیم

صبح ساعت4رفتن من خوابالود بودم اولاش زیاد بوسش نکردم اما الان پشیمونم خدایا یزدانمو ب خودت سپردم

من اصلا ازینکه یزدانو انتخاب کردم پشیمون نیستم

تازه برعکس

خدا منو خیلی دوس داره

 

تاريخ یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,سـاعت 9:29 نويسنده deltang| |

miss-A