ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ

تنها برای تو

سلام....

همگي خوبيد؟

من خوبم بدنيستم 

راستي سال نوتون مبارك

ببخشيد ك ايندفه دير كردم اصلا حالشو نداشتم

عيد براي من اصلا خوش نگذشت

مثه سال قبل من باز ازقبل تحويل سال مريض شدم اما ايندفه خيلي بدترو طولاني تر

الان خوبم

اين عيد قرار بود بهترين روزاي من باشه اما كلا برعس شد

حتي سال تحويل منو يزدان ازهم دلخور بوديم

حتي ي تبريك درستو حسابي هم نگفتيم..

كلي از عيد گذشت حتي ما باهم خوشحال نبوديم

چون داداش برگتر يزدان قصد ازدواج داره همه گفتن يزدان بايد صبر كنه

من فقط دعا ميكردم بميرم

خيلي بد ميگذره

وقتي فك ميكنم هردفعه نميشه و من با كلي اميد منتظر دفعه بعدم حس ميكنم دارم خودمو گول ميزنم

ميدونم ك يزدانم تو دلش غوغاست اما من ديگه صبر ندارم يكم باهام حرف ميزنه اروم ميشم 

چن دقه بعدش مثه ابر بهارم

چقد بده

خيلي دلم تنگ شده واسش دلم واسه اينكه كنارم باشه تنگ شده

همش فك ميكنم نميشه

ب اينده اي ك معلوم نيس قراره چي بشه

از زخم زبون بقيه خسته شدم 

وقتي خاله بهم گفت من ميدونستم سركاريه اتيش گرفتمو هيچي نگفتم

خسته شدم

اصلا حالم خوب نميشه

يزدانو دوس دارم 

همش سر يزدان غر ميزنم

همش ميگم كي ميشه جوابمو ميده اما من باز ميپرسم كي

دعا كنيد اينروزاهم بگذره

من از سركوفت شنيدن خسته شدم...

 

تاريخ شنبه 23 فروردين 1393برچسب:,سـاعت 17:52 نويسنده deltang| |

miss-A