ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ

تنها برای تو

امروزو چقد دور از خودم ميديدم ولي رسيد

خداروشكر

ديگه ازخدا چي ميخوام؟؟؟؟

حالا ديگه هروقت بخوام ازيزدانم خبر دارمممممم

خداروشكر

تاريخ شنبه 26 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 20:16 نويسنده deltang| |

ازديشب تاحالا دوتا اتفاق افتاد يكيش بينهايت بد بود يكيشم ك...

حالا بعدا ميگم

ديشب داشتيم باابجيم حرف ميزديم ك يهو هرچي از دهنش دراومد ب عشقم گفت

البته ب هردومون اما وقتي ب يزدان ميگف من اتيش ميگرفتم

ديگه خواب از چشام پريده بود...

رفتم تو حياط ومشغول قدم زدن شدم اصن اينكه هوا فوق العاده گرمه هم دليل نشد ك برم بخوابم...

گريه ميكردمو دعا ميكردم ك يزدانم سالمو سلامت باشه

دعا ميكردم ك اين روزا بگذرن

دعا ميكردم ك روزاي خوب زودتر بياد..

صبحم من هنوز ناراحت بودم 

اگه يزدان بود من اصلا بخاطر حرف ابجيم ناراحت نميشدم اما اونموقع دلتنگش بودم اون وقتي اين حرفارو

بيدليل زد ك ناراحت نبود عشقم بودم

ظهرشد اما من هنوز ناراحت بودم اين اذيتم ميكرد ك بازم ابجيم ميومد پيشم وحرفاشو تكرار ميكرد

حرفاش ك نه

چرتو پرتاشو

داشتم اتيش ميگرفتم اما طبق معمول ساكت بودم چون ميدونستم بخوام حرف بزنم حتما بغضم ميشكنه

نمازظهرو هم ديروقت خوندم 

عصربود ك گوشيم زنگ خورد

كد كيوسك بود شك نداشتم ك يزدانه

صداشو ك شنيدم تودلم هم خداروشكر كردم ك زنگ زده وباهاش حرف بزنم حالم خوب ميشه

هم ي ذره معذب بودم چون اونم ناراحت ميشد 

صداشو ك شنيدم گريه امونم نداد

بعدش ك داستانو دستوپاشكسته براش تعريف كردم

باحرفاش ارومم كرد قربونش برم

هيشكي جز يزدان نميتونست حالمو خوب كنه

بعدشم گف ميدوني كجام؟

اونموقه بود ك باخودم گفتم الان چراتو شهره؟

گف الان ترمينالم دارم برميكردم

اونموقع ديگه گريه وخنده قاطي شده بود

وايييييييييييييييي

يزدانم داره برميگرده

انتظار تموم شد

خدايا ممنون

خدايا ممنون ك بعد اين انتظار كشيدنام خوشحالم كردي

توانا ترازتو كسيو سراغ نداشتم وندارم ك همه هستيمو يزدانمو بهش بسپارم

خدايا شكرت

من الان خيلييييييييي خوشحالم خيلييييي

 

خداكنه مرخصيش زياد باشه

 از فردا ديگه هروق بخوام باعشقم حرف ميزنم

الان توراهه

يزدانم عاشقتمممممممممم

تاريخ جمعه 25 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 22:39 نويسنده deltang| |

11روز ديگه

داره كم كم انتظار تموم ميشه...

تاريخ جمعه 25 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 10:45 نويسنده deltang| |

زودتر بيا

انتظار سخته...

تاريخ پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 22:16 نويسنده deltang| |

قربونش برم ك ميدونست دعواش ميكنم اما راستشو گفت

واس همينه ك عاشقشم...

تاريخ چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 21:46 نويسنده deltang| |

عزيزدلم زنگ زد

سرماخوردگيشم بهتر شده بود...

ايندفه خيلي حرف زديم البته اينم بگم ك يذره هم بحث كرديم 

يزدان عصباني شده بود منم بغض كرده بودم

موضوع اين بحث خيلي واسم اهميت داشت واس همين اينجوري شد

ي ذره هم دلخوري قديم مونده بود ته دلم ك البته بهش گفتم

البته اخرش ختم ب خير شد خداروشكر

بقيه ش ديگه همه چي عالي بود

پنجم شهريور هم مياد مرخصي بسلامتي

خيلي خوب شد حرف زديم هميشه صداش كلي بهم انرژي ميده

اينو ب خودشم گفتم

گل گفتيمو گل شنفتيم

اخرشم با كلي عاشقانه خدافظي كرديم

يزدانم چون اهميتت واسم زياده از بعضي كارات ناراحت ميشم

دليلش فقط همينه

تاريخ چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 18:15 نويسنده deltang| |

اخرين اس يزدانم:

عشقم زياد نميتونم اس بدم تو گشتيم

الان انتن ميپره.

فقط بدون خيلي دوست دارم تا10روز ديگه

تاريخ سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 23:18 نويسنده deltang| |

هر شب ازپشت صفحه كوچك موبايل...

دراغوشم ميگيري...

ونميداني ك چه ارامشي ست

اين اغوش خيالي...

تاريخ سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 21:39 نويسنده deltang| |

ايندفه چ زود دلم تنگ شد...

فقط ميخوام روزا زودتر بگذرن

واونروزي بياد ك مياي

تو تقويم دل من اونروز خيلي روز باشكوهيه

روزي ك يزدانم مياد...

وايييييييييييييي

خدايا زودتر اونروزو برسون...

تاريخ دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 12:36 نويسنده deltang| |

پيشاني ام

چسبيدن به سينه ات راميخواهد...

وچشمهايم خيس كردن پيراهنت را...

عجب بغض پرتوقعي دارم من..

تاريخ یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 23:35 نويسنده deltang| |

ميبيني؟؟؟

خيلي زود دلم تنگ شده...

16روز ديگه مياي...

اصلا زود نميگذره...

تاريخ یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 21:8 نويسنده deltang| |

ديروز خيلي روز خوبي شد

حرف زديم خنديديم

همون لحظه دلم ميخواست پيشم باشه ومحكم بوووسش كنم

دورش بگردم سرماخورده بود صداش گرفته بود

يزدان زود سرماميخوره ميدونم

الانم ك هوا سردشده اونجا

الهي فداي صداي گرفته ش بشم من..

هيچكدوممون طاقت بيخبري ازهمو نداريم واس همينم يزدانم سعي ميكنه 

زود زنگ بزنه

قربونش بشم هردفه ك زنگ ميزنه بايد كلي راهو بره ك برسه جايي ك انتن ميده

صداش بهم انرژي ميده تا دفه ديگه ك زنگ بزنه

 

 

تاريخ یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 10:53 نويسنده deltang| |

عزيز دلم زنگ زد وايندفه بدون استرس باهم حرف زديم

خداروشكر

دورش بگردم سرماخورده بود صداشم بدجور گرفته بود قربونش بشم

خيلي دلم براش تنگ شده بودا...

وايييي من خيلي يزدانو دوس دارم كي باور ميكنه؟؟؟؟

الانم خيلي ذوق كردم خداوكيلي...

عشق من فقط يزدان بوده وهست...

 

تاريخ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 20:17 نويسنده deltang| |

حوصله م سررفته

طبق معمولللللاخم

تاريخ شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 12:47 نويسنده deltang| |

كاش بزنگي...

دلم صداتو ميخواد...

تاريخ جمعه 18 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 23:29 نويسنده deltang| |

چقد دلم هواتو كرده...

ميدوني بهونه ي هيچي رو نميگيرم

جزتو

فقط تورو ميخوام

هميشه ميخوام باشي وهميشه هم حسم سركوب ميشه

بيصبرانه منتظر اون لحظه ام ك براي هميشه داشته باشمت...

ك براي من باشي،ك براي تو باشم

ازهرچي ناراحت باشم غصه هرچيو بخورم اما اميدمو ب بهم رسيدنمون ازدست نميدم...

چون واقعا ميخوام اين اتفاق قشنگ بيفته

وميدونم ادم هرچيو ازته دل بخواد وبراش تلاش كنه اون چيز ميشه حقش

حقمه

حقمونه

يزدان مگه نه؟

تاريخ پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 20:45 نويسنده deltang| |

امروز خيلي دلم ميخواد زنگ بزنيا.....

نزدي هم فدا سرت ناراحت نميشم...

اما دلم واس صدات تنگ شده خداييش

تاريخ پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 11:18 نويسنده deltang| |

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم

تا بخوانی و بفهمی چقدر جايت خالیست

تا بدانی نبودنت آزارم می دهدلمس کن

 نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکدلمس کن

 گونه هایم را که خيس اشك است و پُر شیار

لمس کن لحظه هایم را

تویی که نمي داني من که هستملمس کن این با تو نبودن ها را

لمس کن ...

تاريخ چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 22:5 نويسنده deltang| |

حالم خوبه بد نيستم...

ميخوام سعي كنم ي ذره اميدوارتر پيش برم...

25روزه رفتي

20روز ديگه مونده

ايشالله ب خوبي بگذره و بسلامتي برگردي...

تاريخ سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 19:53 نويسنده deltang| |

الهي قربونش بشم

الهي دورش بگردم...

همونموقع ك داشتم ازدلتنگي گريه ميكردم

زنگ زد صداشو شنيدم 

كلي ماجراهم پيش اومد امروز

زنگ ك زد صداي باد ميومدخيلي اذيت شدم

ازونطرفم دوستاش هي اذيت ميكردن...

بعدشم ك شارژم تموم شد متاسفانه 

اخه اونجا فقط ايرانسل انتن ميده گوشيه دوستشم ك ش نداشت

فقط زود خدافظي كرديم

منم ك اصلا حالم بهتر نشده بود چون باز ميخواستم صداشو بشنوم

ي چن دقه گذشته بود داشتم اشكمو پاك ميكردم ك ي شماره زنگيد

خدا خدا كردم يزدانم باشه قربون خدا برم همينطورم بود

بازم حرف زديم

بهشم گفتم كنكور قبول شدم خيلي خوشحال شد

دورش بگردم

حال فرهادو هستي رو هم پرسيد فداي سه تاييشون بشم

البته بازم دوستاش سروصدا ميكردن چون صداي باد ميومد

نميشنيدم يزدان ترجمه ميكرد البته كلي شاكي شدم چون يزدان

ك 24ساعت پيش اوناست

الانم فقط چن دقه خودشو ميخواستم دفعه دوم ك زنگيد حالم خوب شد

بعدش ك گوشيو قطع كردم عكسشو اوردم و زوم شدم رو صورت عشقم

حدود20 مين نگاش كردم بعد گوشيو گذاشتم كنار كامپيوتر

يهو گوشيم زنگ خورد و روشن شد واييييييييييي

ابجيم عكسو ديدمهر شده

ازهمون موقع هي داره طعنه ميزنه

البته غصه اينو اصلا نميخوام بخورم ك بيفايده س

فداي سر منو يزدانوهستيو فرهادددددددددددددددددددد

والله

 

تاريخ دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 20:5 نويسنده deltang| |

دلم ميخوادوقتي ميري برم تو كما تاوقتي برگردي دلم ميخواد هيچيو متوجه نشم خيلي دارم اذيت ميشم ناراحتم شادي ها فقط براي بقيه شاديه براي من فقط ي تبسم خشكوخاليه وقتي بياي اين پستو بخوني حقيقتا خوشحالم چون ازت خبر دارم اما الان اونروزو خيلي از خودم دور ميبينم دلم خيلي زياد بودنتو ميخواد
تاريخ دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 15:49 نويسنده deltang| |

حوصله م سر رفته...

خيلي دير ميگذره...

22روزه رفتي

همينقد ياشايد بيشتر بايد صب كنم...

تاريخ یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 15:1 نويسنده deltang| |

امروز اون اس هايي رو ك ازت تو گوشيم دارمو زيرورو كردم...

 

يادم اومد سر ي موضوع هم بايد گوشاتو ميكشيدم ونكشيدم هم بايد گازت ميگرفتم ك نگرفتم

 

الانم ي جا يادداشت ميكنم ك اومدي ب سلامتي خداي نكرده يادم نره

 

وحتما حتما كارمو عملي كنم

 

خب اين ازاين ك بايد بلاتكليف بمونه

 

واي يزدان چ خوب بود اونموقع ك درمورد فرهاد وهستي حرف ميزديم

 

هرچي بيشتراينارو زيرورو ميكنم دلم بيشتر تنگ ميشه

 

وقتي هستي خيلي خوشحالترم خيلي بهترم

 

زياد مونده تا برگشتنت

 

صبر ميكنم

 

بالاخره بايد تموم بشه ديگه

تاريخ شنبه 12 مرداد 1392برچسب:فصله,برگشتن,يزدان,,سـاعت 21:45 نويسنده deltang| |

راستش اولاي اشناييمون دلم نميخواست دوست داشته باشم

 

هميشه خودمو سرزنش ميكردم ك چرا بايد باتو حرف بزنم

 

ميگفتم من ك بي تو نميميرم

 

اخه چرا بايد نگرانت بشم وازينحرفا

 

يكم ك گذشت ومن خيلي بهت دلبسته شدم

 

احساس ميكردم ي دردسر بزرگ دارم

 

اينكه من تو رو دوس دارم وتو نداري

 

وقتي باهات حرف ميزدم هيچوقت راحت نبودم ك بخوام حرف دلمو بزنم

 

متاسفانه براي همين بود ك هميشه بهانه ميوردم ك حرف نزنيم

 

ميترسيدم دلبسته تربشمو ميترسيدم راحت تر بشيم باهم

 

اخه من تامدتها فكر ميكردم قراره ي روز ازت بيخبر بشم

 

قراره ي روز بري

 

ي روز اينو بهت گفتم اما تو اهميت ندادي ب حرفم

 

من بخاطر خيلي چيزايي ك هنوزم دليلشو نميدوني خيلي لحظه هاي اونروزا رو غصه خوردم

 

اونچيزايي ك هيچوق بهم نگفتيو از محدثه شنيدم

 

كسي ك اولش براي باتوبودن دلگرمم ميكرد اما بعدش براي تمام اونلحظه هايي ك ب تو فكر كردم

 

سرزنشم كرد،بهم طعنه زد

 

الانم فرصت پيش بياد ميزنه...هيچ وقتم ب حالم توجه نكرد فقط طعنه زد

 

دارم چي ميگم اصن...االبته ديگه اهميت خودشو برام ازدست داده خودش خيلي خوب

 

اينو ميدونه

 

دلبستگيه من فقط يزدانه

 

كور شه چش كسي ك نخواد ببينه باهم بودنمونو

 

تاريخ شنبه 12 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 11:52 نويسنده deltang| |

 

دیشب تا صبح...دستانم دنبال دستانت

 
 

کودکانه گریست...

 
 

تو را بهانه میکرد...دیشب تا خود صبح آغوشم

 

برای آغوشت بغض کرد،ساده بگویم...دیشب دلم بی پروا،

 

هوای نبودنت را میکرد،

 

هوای آغوشت را...

تاريخ جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 13:30 نويسنده deltang| |

ميلاد تو شيرين ترين بهانه يست ك ميتوان با ان ب رنجهاي زندگي هم دل بست

ودرميان اين روزهاي شتابزده عاشقانه ترزيست

ميلاد تو معراج دستهاي منست

وقتي ك عاشقانه تولدت را شكر ميگويم... بووووووووووووووووووووس

تاريخ پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 23:5 نويسنده deltang| |

خداي من امروز روز خوبيه

تولد همه كسمه

پاقدم تولد يزدان منم كنكورو ب نسبت خوب دادم

دوس داشتم مثه پارسال امروزو كيك درس كنم بياد عشقم

اما خاله اس داده گفته شيريني رتبه كنكورم برا افطار كيك درس كنم

واس همين كيك تولد عشقم ميره واس ي روز ديگه

يزدانم عشقم بهونه نفس كشيدنم

تولدت مباركككككككككككككككككككككك

تاريخ پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 15:32 نويسنده deltang| |

اول ازهمه يزدانم تولدت مبارك

خيلي خوشحالم ك هرسالتولد كسي روجشن ميگيرم ك ازخودم بيشتر دوسش دارم

ايشالله سال ديگه پيش هم اين روز قشنگو جشن بگيريم

بينهايت خوشحالم ك ديروز زنگ زدي

دوم اينكه نتايج كنكورو زدن

ميري سازمان سنجش حالت دگرگون ميشه بخدا

اصن نميخوام ازرشته رياضي وارد دانشگاه بشم

فك كنم از امروز باز دنگوفنگ من سر سروكله زدن بااعضاي خانواده براهه

خودت ميدوني از رياضي چندشم ميشه

 

تاريخ پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 10:23 نويسنده deltang| |

 

تاريخ چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 20:2 نويسنده deltang| |

واي خداي من

كي ميفهمه ك من چقد خوشحالم

بعد اينروزاي سخت يزدانم زنگ

خدايا شكرت

خدايا ممنونم

زنگ زدنش مثه ي انرژي مضاعفه ب خدا

واي يزدان عاشقتم

دلم براش ي ذره شده بود

خوب شد زنگ زد

تولدشو هم بهش تبريك گفتم

يزدان خودشم يادش بود گف اگه تبريك نميگفتي ناراحت ميشدم

اخه قربونت بشم الهي مگه ميشه تولد عزيزدلمو يادم بره...

تازه ب دوستايي ك گفتن وقتي يزدان زنگيد ازطرفشون تولدشو تبريك بگم

هم بايد بگم ك بهش گفتم

خدايا ممنونم

ي كم حرف زديم

گفت سعي ميكنم زود ب زود بزنگم

قربونش بشم

خداوكيلي تا صداشو شنيدم

روحيه م عوض شد

خدايا ممنونم

تاريخ چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 19:17 نويسنده deltang| |

اين روزا خيلي كم حوصله ام

 

ديشبو خيلي بد ب صبح رسوندم...

 

دلم ميخواد دفعه بعدي ك اينجا پست ميذارم خبر اينكه زنگ زدي رو ثبت كنم...

 

حوصله هيچي روندارم حتي راه رفتن ياحتي غذا خوردن

 

ساعت 1 شب يادم مياد ك اصلا اب نخوردم وفقط بخاطر اينكه

 

فشارم ازين پايينتر نره وكليه م اذيتم نكنه 1ليوان اب ميخورم...

 

شايد اگه اين اخرين بار بود ك ميري انقد برام سخت نميگذشت

 

بقول نوا خدا داره امتحانم ميكنه

 

تاريخ چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 12:8 نويسنده deltang| |

ميدونم ي روز اين دلتنگيا تموم ميشه...

اين فاصله

اين ك ترس ازدست دادنت خواب شبو ازم بگيره

خيلي سخته دلي رو اروم كنم ك توروميخواد...

چون بعضي وقتا خسته ميشه...

عمق فاجعه اينجاست ك هي بهوونه تو ميگيرم

عكساتو ميبوسم وهيچوق اين حالت تغيير نميكنه

تغيير نميكنه

تاريخ چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 1:7 نويسنده deltang| |

حوصله ي هيشكيو ندارم

جز يزدان

ك البته نيست

يني باورم نميشه اين روزا بگذرن 

اي خدا

تاريخ سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 20:28 نويسنده deltang| |

دلم ميخواد همينروزا زنگ بزنه

حداقل واس چند لحظه صداشو بشنوم...

كاش بتونه زنگ بزنه...

تاريخ سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 16:22 نويسنده deltang| |

همش تو بيخبري ميگذره...

منمو ي سر ك همه جور فكري توش جولان داره...

اما ايشالله تموم ميشه

اميدم ب خود خداست فقط

تاريخ دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 16:53 نويسنده deltang| |

 

تو اين شبها ب دعاي همتون نياز دارم وبدونيد حتما براي همتون دعا ميكنم

اگه تو ربناگفتناتون چشاتون باروني شد منويزدانو ازياد نبريد...

تاريخ یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 20:48 نويسنده deltang| |

دلم خيلي براي يزدانم تنگ شده

توروخدا براي سلامتيش دعا كنيد

من واقعا خيلي ميترسم اون الان مرزه

يزدان جونمه

تاريخ یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 20:19 نويسنده deltang| |

 اينشبها شبهاي عزيزيه ب حق اين شبها

دعا ميكنم ك هممون فكرامونو ي تكون بديم

سعي كنيم دل كسيو نشكونيم

هيچي ارزش اينو نداره ك بعضيامون غرور ورمون داره وبخوايم 

ي كاريي بكنيم ك اشكي گوشه چشم كسي بياريم

خدايا دست هممونو بگير

هممون خطاكاريم اما دلمون ميخواد ببخشيمون

خدايا لحظه اي مارو ب حال خودمون رها نكن

ما فقط توروداريم




خدايا يزدانمو سالم نگه دار...

خوشبختمون كن

الهي امين

تاريخ شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 22:59 نويسنده deltang| |

دهم تولد يزدانمه

الهي دورش بگردم سال پيش هم خدمت بود...

كاش بشه بتونه زنگ بزنه اونروز...

تاريخ شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 14:9 نويسنده deltang| |

ترس ازينكه وبم فيلتر شه بدجور اومده توجونم...

اينهمه حرفام چي ميشه؟

چيكار كنم؟

البته توبلاگفا ي وب دارما اگه دوستان ب درباره وب نگا كنن ميبينن

اما خب حوصله م نميشه نوشته هامو كپي كنم اونجا..

بايد چكاركنم؟

سرم درد ميكنه امشب بيحوصله بودم 

الان ميرم ميخوابمو تادلم بخواد ب يزدانم فك ميكنم

ب قول نرجس آخ جان

بعدا نوشت:راستي من خيلي تو ميزكارم مشكل دارم ي مدتيه نميتونم مطالب قبليمو مثه قبل ويرايش كنم...واس شماهم اينجوريه؟ ي بعدا نوشت ديگه:براي گذاشتن عكس تو وبم حتما بايد اپلودش كنم؟راه ديگه نداره؟
تاريخ شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,سـاعت 1:24 نويسنده deltang| |

miss-A