ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ
تنها برای تو
سلام بعداينكه يزدانم برگشت شارز نت خونمون تموم شد نتونستم بيام ماجراهارو تعريف كنم... الان 5روزه رفته هنوز نتونسته بزنگه البته من همچنان منتظرم ك بزنگه ايشالله ك ميزنگه وقتي اومده بود سيمكارتشو جا گذاشته بود وحرف زدنمون براي من بدترازمكافات بود بخدا... باگوشي بردارزادش وبعضي وقتا هم باگوشي مامانش بعداز دوسه روز بيخبري وبعضي وقتا هم قهر ما ي شب بعدشو راحت باهم حرف ميزديم نزديك 5-6ماهي ميشد ك اينجوري دعوا نكرده بوديم ولي شد ديگه حتي شب اخري ك خونه بودهم فك ميكردم همه چي بينمون تموم شده خب همه چيزو نميشه گفت بين همه ي مشكلاتي هست بالاخره فرداي اونشبم ديگه فك نميكردم زنگ بزنه ووقتي 1ظهرهم گذشت ديگه شك نداشتم ك رفته البته خودمو اماده كرده بودم هرقت زنگ بزنه كلي دعواش كنم اما وقتي زنگ زد هيچي نگفتم چون دلم خيلي براش تنگ شده بود اشتي كرديم البته غر نزدم سرش فقط بخاطر اينكه روز اخري بود ميرفتو جتمون ناراحت ميشديم فرداشم ك رسيد زنگ زد بيشتر ازهميشه تو اين دوسه سال حرف زديم ازكيوسك زنگ زد هردفه ك كارتش ت ميشد خدافظي ميكرديم اما 5دقه بعدش باز با ي كارت ديگه ميزنگيد وباز حرف ميزديم اين ازساعت7 تا10/30 ادامه داشت ك بالاخره از همديگه دل كنديمو اونم رفت پادگان... جاي اونهمه دلخوري باعاشقانه هاش حسابي پرشد... معلوم نيس دفعه ديگه كي اپ كنم فقط دعا كنيد زودتر زنگ بزنه اون عشقوزندگيه منه...
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:اي بابا...
پاسخ:نت نداشتم بيام
معذرت
پاسخ:ببخشید نگران شدی
اما تاسفانه ی مشکل داریم ک باعث میشه این اتفاق بیفته
miss-A |