ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ
تنها برای تو
باز شارژ نتموم ت شده متاسفانه یزدانم5مهر بازم زنگید خداییش خیلی روز باحالی بود داستانش باحاله من ی جایی بودم ک ایرانسل انتن نمیداد شبش گریه میکردم نکنه عشقم زنگ بزنه ومن نتونم باهاش حرف بزنم همونموقع ب نوا گفتم من همرامو روشن میکنم ایرانسلمو دایورتمیکنم روگوشیت یزدان زنگید بگو بزنگه همراه اولم فرداش ک یزدان میزنگه و دایورت بوده نوا برمیداره اونم فک میکنه مزاحمیه اخه شمارشو نمیشناخته هنوز یزدانم حرف نزده شروع کرده بدوبیراه یزدانم هم بیچاره ترسیده بوده و میگفته این محدثه ست اینارو بم میگه ک تااسممو میگه نوا دیگه مغزش پیستون پوکونده هنگ میکنه اونموقع میفهمه چ سوتی داده بعد بهش میگه ک همرامو بگیره ک بعد ب خودم زنگید وی عالمه حرف زدیم الهی دورش بگردم سرماخوردگیشم بدتر شده بود سرفه ک میکرد قربون صدقه ش میرفتم میگف لوسم نکن انقد من باید ترو لوس کنم ن تو منو فقط15روز دیگه مونده ک بیخبری تموم شهبعدش دیگه بقول یزدان باهرچی فاصله ست خدافظی میکنم اون جونمه بخدا خیلی دوسش دارم بی اندازه هرشب با خیال یزدان خوابیدن رو خیلی دوس دارم وامید دارم ک ی روزی باهم زیر ی سقف زندگی کنیم بقول یزدان چ کیفی میده واییییییییییییی
نظرات شما عزیزان:
miss-A |