ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ
تنها برای تو
حالا يزدان هست ومن بهتر ميتونم نفس بكشم... خدايا شكرت... عروسي هم تموم شد وحالا بيشتر وقت ميكنه بامن باشه... واي وقتي ياد اين ميفتم ك 22م بايد بره باز غصه دار ميشم... اصن دوس ندارم بره واقعا خيلي كمه... ولي چ ميشه كرد... بذار هرچي سرنوشت ميخواد ازهم دورمون كنه تا دلش خنك شه... مهم اينه ك من يزدانمو فراموش نميكنم... حالا هرچقد اين دنياوادماش بخوان جلو پامون سنگ بندازن مهم نيست اصلا... اينهمه تحمل كرديم... باقيشم ميگذره بسلامتي ايشالله وقتي يزدان ميگه ك دوسم داره ديگه چيزي ازدنيا نميخوام كاش همه اينو اويزه ي گوششون كنن...
نظرات شما عزیزان:
miss-A |